سید احمدسید احمد، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

دو تا مغز بادوم

آن روزها...

1391/2/11 10:07
439 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها که گذشت ...

یاد قدیم میافتم وقتی بچه بودم

آن روزا همه چیز خیلی ساده تر و قشنگ تر بود

روابط آدمها با هم صادقانه بود

برای هم کلاس نمیذاشتن

همه هم را دوست داشتن

زندگیها بهتر بود ...

آن روزا که گذشت خدا بیشتر توی دلها بود

کسی بی حجاب و بد حجاب نبود...

آن روزها که گذشت فرشته ها هنوز از پیشمون نرفته بودن...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

♥●•٠·˙ღ✿عارفه♥●•٠·˙ღ✿
11 اردیبهشت 91 12:20
ممنونم عزیزم چه متن خوبی نوشته بودی داغ دلم تازه شد دیگه دلم نمیخواد برم تو خیابونای تهران
نرگسی
12 اردیبهشت 91 2:52
لینکیدمت خاله جون .. برات هم خصوصی رمزو میذارم ..
♥ مامان آینده ♥
13 اردیبهشت 91 11:27
سلام به خاله ی مهربون...!!! مرسی عزیزم از اینکه اومدی پیشم....... چه متن قشنگی نوشتی... یادش به خیر....اون روزها که هنوز مردم با هم یکدل و یکرنگ بودن.... راستی خاله جون چرا عکس سید احمد رو نمیذاری تو وبلاگ؟
مامان نفس طلایی
16 اردیبهشت 91 16:42
کاش میشد بر گزدیم به سمت خدا .... و دور شیم از ادم های پوچ اطرافمون
مامانم
17 اردیبهشت 91 8:01
سلام یادش بخیر ان روزها ...... البته روابط هم ان وقت به نظر ما بچه ها خیلی قشنگ تر بود چون بچه بودیم الان هم اگه ما ادمها کمی به همدیگر احترام بگذاریم برای نظر هم ارزش قایل بشیم نظراتمون را به هم دیگر تحمیل نکنیم... با هم مهربونتر باشیم دنیا قشنگ تر می شه به قول یک نفر که می گفت تولد هر کودک نشانگر ان است که خدا هنوز از انسان ناامید نشده
مامان پورياپهلووون
17 اردیبهشت 91 19:52
سلام عزيزم دلم از دست اين مردم و زمونه داغ داره بابا گل گفتي ديگه هيچي مثل گذشته ها نيست حتي گريه ها و لبخندها
♥ مامان آینده ♥
17 اردیبهشت 91 23:53
یه جهان قاصدک ناز به راهت باشد، بوی گل، نذر قشنگی نگاهت باشد، خداوند شب و روز و تمام لحظات... با همه قدرت خود، پشت و پناهت باشد.
مامان نفس طلایی
24 اردیبهشت 91 13:28
روزت مباررک مادر اینده گل
مامان نفس طلایی
29 اردیبهشت 91 20:08
مامان نفس طلایی
30 اردیبهشت 91 23:47
سلام خاله جون الان دیدم با ابجی جونم که همون جاری جونم هم هست دوستی خوشحالم . ابجی جونم مامان ریحان جیگره ناز خاله است